پاييز همين است که هست
اول ذرهذره باد میآيد
بعد بار و برگِ بیرويا که به باد!
بعد از بلوارِ حضرت زهرا که بگذری
گهوارهای اين سویِ خواب وُ
آينهای آن سوی آب ...!
.....
زندگی!؟
مردههامان اينجا و زندههامان جايی دور ...
چارهای نيست
بايد يک طوری دوباره به دريا زد
علاقه ورزيد، عاشقی کرد وُ
بعد هم از چرت و پرتِ پاييزِ خسته گذشت!
نظرات شما عزیزان: